گسترش شعر و ادب فارسی در جمهوری آذربایجان
نویسنده: علیاصغر شعردوست
به قدرت رسیدن سامانیان در رواج و گسترش زبان فارسی تأثیری عظیم نهاد. بعد از اسلام، زبان عربی تا قرن ها زبان دولتی ایران به شمار میرفت. لیكن در عهد سامانی، به سعی این خاندان ایرانی، زبان فارسی نیز در كنار عربی به عنوان زبان دولتی و رسمی پذیرفته شد. به تدریج حوزه نفوذزبانفارسی وسعت یافت، تا جایی كه در آثار ادبی و علمی هم جای زبان عربی را گرفت. نخستین آثار منثور فارسی كه از دوره بعد از ورود اسلام به ایران در دست است، به سده چهارم هجری مربوط میشود. مقدمه شاهنامه" ابومنصور معمری" در صدر آثار منثور فارسی قرار دارد. این اثر بعدها اساس كار حكیم توس در نظم شاهنامه قرار گرفت.اگر چه تذكرهنویسان با ذكر ابیاتی منسوب بهابوحفص سغدی، حنظله بادغیسی، فیروز مشرقی و ابوسلیك گرگانی از اینان به عنوان طلایهداران شعر پارسی یاد میكنند، لیكن اطلاعات چندانی درباره صحت و سقم این روایت در دست نیست. آنچه روشن است رشد و شكوفایی شعر دری نیز همچون نثر از قرن چهارم با ظهور شاعرانی چونرودكی، شهید بلخی، ابوشكور، دقیقی، كسایی و ... آغاز میشود.
سعید نفیسی در تاریخ نظم و نثر فارسی مینویسد: در آذربایجانمحمدبن بعیثبن جلیس كه در سال 235 رحلت كرده اول شعر فارسی گفته است.(1) در ادامه میافزاید كه از اشعار وی تاكنون چیزی به دست نیامده است. میدانیم كه اغلب نمایندگان برجسته شعر پارسی در قرن چهارم و نیمه اول قرن پنجم از مشرق ایرانرخ نمودهاند. بخارا در آن دوره، قطب اصلی ادب پارسی بود. كمتر دورهای از ادوار ادبی است كه این همه شاعر استاد و بزرگ، آن هم از یك ناحیه محدود، در آن زندگی كرده باشند... علت اساسی این توسعه و رواج روزافزون شعر، تشویق بیسابقه شاهان از شاعران و نویسندگان بود.(2)
علاوه بر امرای سامانی، صفاریان و آل زیار نیز شاعران را تكریم مینمودند. در میان شاعران دربار آل زیار ازكفایی گنجهای نام برده شده(3)، اما متأسفانهاطلاعاتی درباره زندگی وی و نمونههایی از آثارش در دست نیست.
در قرن سوم حاكمیت برخی سلسلههای ایرانی بر نواحی مختلف آذربایجان باعث شد، تسلط اعراب بر آن منطقه به تدریج رو به ضعف نهد. از اوایل قرن پنجم زبان و ادب فارسی در شمال غربی كشور (به ویژه آذربایجان) نفوذ و گسترش یافت. امیران و حاكمان ایرانی در ترویج زبان و ادب پارسی از هیچ تلاشی فروگذار نكردند. با تسلط سلاجقه بر آذربایجان این تلاش ها دو چندان شد. اكثر رجال دربار سلجوقی از دانشمندان خراسان بودند، از این رو ترویج ادب پارسی دری در مركز توجه سلجوقیان قرار داشت. به تدریج شاعران در دربار امرای آذربایجان گرد آمدند.اسدی توسی مؤلفگرشاسبنامه وقطران تبریزی از آن جملهاند.
قطران را میتوان نخستین چهره برجسته پارسیگوی آذربایجان به حساب آورد. در تذكرة لبابالالباب میخوانیم:
"قطران كه همه شعرا قطره بودند و او بحر، و جمله فضلا دُرّ بودند و او خوُر( خورشید). اشعار او در كمال صنعت و استادی و لطایف او محض اكرام و رادی. از اهل تبریز است و بر اقران سبقت كرد و قصاید او همه لطیف و اغلب رعایت جانب تجنیس كرده است..."(4)
علاوه بر دیوان اشعار، كتابی موسوم به" تفاسیر فیالغه الفرس" بدو منسوب است. این كتاب و نیز" لغت فرس" اسدی توسی را میتوان دیرینهترین آثاری شمرد كه به منظور آشنایی مردم آذربایجان با فارسی دری (كه خاستگاه آن خراسان بود) تألیف شده است. از اشاراتی كهناصر خسرو در سفرنامه خود، درباره قطران تبریزی آورده، بایستگی و ضرورت تألیف چنین كتاب هایی نیك روشن است.دكتر ذبیح الله صفا در اینباره مینویسد:
"غیر از رسالهای در لغت كه به قطران شاعر نسبت میدهند وحاج خلیفه آن را"تفاسیر فیاللغه الفرس" نامیده است، كتاب معتبری در لغت فارسی دری داریم به نام لغت فرس ازابومنصور علیبن احمد اسدی توسی كه وفات او را در سال 465 هجری (1072 میلادی) نوشتهاند. این كتاب را اسدی برای آن نوشت تا شاعران معاصر او در ایران و آذربایجان بتوانند مشكلات خود را در لغات پارسی دری به وسیله آن مرتفع سازند.(5)
بعدهاشمس الدین محمدبن هندوشاه بن سنجر نخجوانی مؤلف كتاب"دستورالكاتب فی تعیین المراتب" بر اساس لغت فرس اسدی توسی، كتاب"صحاح الفرس" را ترتیب داد. نخجوانی همچنین با افزایههایی به تكمیل كتاب پرداخته است.
قرن ششم نیز از ادوار درخشان ادب پارسی است، همانگونه كه در قرن چهارم و نیمه اول قرن پنجم هجری، خراسان خاستگاه شاعران برجستهای بود در سده ششم امواج ادب پارسی تا كوههای سر به فلك كشیده آذربایجان رسید، به گونهای كه بزرگترین شاعران پارسیگوی آذربایجان در این قرن ظهور كردند.
شروانشاهان آذربایجان كه خود را از سلسله ساسانیان میدانستند، بر شروان، دربند و شماخی حكومت میكردند. شاعران برجستهای چونمجیرالدین بیلقانی، ابوالعلای گنجهای، فلكی شروانی و قوامی گنجهای هر یك به گونهای از تشویق و حمایت شروانشاهان برخوردار بودند. حاكمیت این خاندان ایرانی تا تشكیل سلسله صفوی ادامه داشت. در برخی نواحی آذربایجان حكومت های محلی كوچكی مانند شدادیان، روادیان و احمدیَلیان تسلط داشت.
به شهادت تاریخ، این حكومت ها نیز مشوق شاعران و نویسندگان پارسیگوی آذربایجان بودهاند.چنانكه معروض افتاد قرن ششم درخشانترین دوره ادب پارسی در آذربایجان است. از میان شاعران این دوره خاقانی شروانی و نظامی گنجهای در عداد بزرگترین نمایندگان شعر پارسی جای دارند.شعر پارسی در قرون چهارم و پنجم در خراسان نخستین مرحله از مراحل رشد و كمال را پشت سر میگذارد و در قرن ششم دومین مرحله را در آذربایجان سپری میكند. ایران و هند را باید بستر دو مرحله بعدی تكامل و شكوفایی شعر پارسی ملحوظ داشت.
شاعران آذربایجان مبدع سبك و طراز تازه بودند كه برخی منتقدان آن را سبك آذربایجانی نام نهادهاند. با توجه به اینكه فارسی دری لهجه متداول همه نقاط ایران نبود، و در نواحی مختلف (از جمله آذربایجان) به لهجههای محلی تكلم میشد، واژهها و اصطلاحات بسیاری از زبان آذری در فارسی دری راه یافت و آن را زیر تأثیر قرار داد. از سوی دیگر آذربایجان به مناطق و ولایات عربنشین نزدیكتر بود. آخرین نشانههای تسلط اعراب بر ایران همچنان در آذربایجان بر جای بود. برای همین در شعر شاعران آذربایجان نسبت به مناطق شرقی كشور لغات تازی بسیاری راه یافت و از نظر سبك شناختی این خود موجد طرزی دیگر شد كه قرون بعدی ادب پارسی را زیر نفوذ خود گرفت. بدینسان زبان پارسی دیگرگونه هیأتی یافت و در گنجینه واژگان عربی خود، سبكی مغلق و متكلف در نظم و نثر پارسی ایجاد كرد.
محققی دلایل تمایز سبك شاعران آذربایجان از آنچه در دیگر نواحی ایران و یا پیش از آنان بوده است را، چنین برمیشمارد:
"اول به آن سبب كه تا موقع ظهور آنان شعر فارسی مراحلی از تحول را پیموده و به سبك های نوی منجر شده بود، و این شاعران میتوانستند بر اثر كسانی از قبیل انوری و نظایر ایشان گام نهند. دوم از آن جهت كه زمان ظهور این شاعران مقارن بود با عهد ظهور شاعرانی در عراق كه سبك آنان با سبك شاعران خراسان متفاوت بود و از حیث لفظ و معنی در طریقی دیگر سیر میكرد و طبعاً ارتباط با این شاعران در دور ساختن شاعران آذربایجان از گویندگان خراسان اثر آشكار داشت. سوم از آن باب كه این گویندگان از محیطی كاملاً تازه كه با محیط ادبی خراسان فاصله و اختلاف داشت پدید آمدند. این محیط یعنی آذربایجان به چند علت از محیط ادبی خراسان و ماوراءالنهر متمایز بود. نخست از آن روی كه در این محیط لهجه آذری كه با لهجه دری مغایرت هایی داشت، متداول بود. دوم آنكه آذربایجان بر اثر ارتباط با برخی از محیط های غیر ایرانی اطراف خود كه غالباً فرهنگی متمایز از فرهنگ ایرانی داشتهاند، از سایر محیط های اجتماعی ایران از نظر معنا ممتاز بود و آمیختگی بیشتری حاصل كرده بود و پیداست كه وجود لغت ها و تركیب های عربی در لهجه آذری لحن سخن شاعران آذربایجان را با شاعران مشرق متفاوت میساخت. خاصه كه ظهور شاعران آذربایجان مقارن بود با نفوذ و سیطره ادب عربی در میان ادیبان و شاعران ایران و مجاز بودن آنان در استعمال بی حد و حساب كلمات و تركیبات عربی."(6)
در میان شاعران قرن ششم آذربایجان،ابوالعلای گنجهای به عنوان استادی پیشكسوت جای دارد. او كه نخست به عنوان برترین شاعر دربار شروانشاهان شناخته میشد، استاد خاقانی بود. خاقانی با معرفی و حمایت وی، به دربار شروانشاهان راه یافت.فلكی شروانی نیز از شاگردان ابوالعلا بوده است.
افضلالدین بدیل بن علی بن عثمان خاقانی شروانی یكی از بزرگترین شعرای ایران است. وی را می توان زبدهترین چامهسرای تاریخ ادبیات پارسی شمرد. او نخست در شعرحقایقی تخلص میكرد، اما بعد از راه یافتن به دربارخاقان اكبر، فخرالدین منوچهر بن فریدون شروانشاهبه خاقانی متخلص و مشهور شد. خاقانی در شعر پارسی از چنان مرتبتی برخوردار است كه وی را"حسان عجم" نامیدهاند. گویا نخستین بار عمویش وی را به این لقب خوانده است. خود گوید:
چون دید كه در سخن تمامم | |
حسان عجم نهاد نامم |
خاقانی در ابداع تركیبات و معانی تازه ید بیضا نموده است. تسلط وی بر زبان پارسی از وسعت گنجینه لغات و تركیباتش به نیكی پیداست. خاقانی لطیفترین معانی و مضامین را به زبانی استوار و فخیم به نظم كشیده است. وی در دیوانش به توان شاعری خویش اشاره میكند:
منصفان استاد دانندم كه در معنی و لفظ | |
شیوه تازه نه رسم باستان آوردهام |
تأثیر خاقانی بر نسل های بعدی، به ویژه در قصیده سرایان به حدی است كه تا عصر ما نیز ادامه دارد. نتیجه تتبع قصاید خاقانی، جز تقلید و تكرار نبوده است و هیچ یك از پیروان وی نتوانستهاند به مرتبت او نایل شوند. استاد بزرگ شروان خود نیز چنین تقلیدهایی را بینتیجه میدانست:
خاقانیا خسان كه طریق تو میروند | |
زاغند و زاغ را صفت بلبل آرزوست. | |
بس طفل كآرزوی ترازوی زر كند | |
نارنج از آن كَند كه ترازو كُند ز پوست | |
گیرم كه مارچوبه كُند تن به شبه مار | |
كو زهر بهر دشمن و كومهر بهر دوست(7) |
خاقانی شعر پارسی را اُستنی(ستونی)است بیبدیل. خاصه ینكه از بنیانگذاران شعر و ادب فارسی در آذربایجان است. این شاعر افسونگر در قطعه ای میگوید:
آسمان داند كه گاه نظم و نثر | |
بر زمین چون من مبرَّز كس ندید | |
در بیانم آب و در فكر آتش است | |
آبی از آتش مطرَّز كس ندید | |
ز آتش موسی برآرم آب خضر | |
ز آدمی ین سحر و معجز كس ندید | |
در دو دیوانم به تازی و دری | |
یك هجی فحش هرگزكسندید(8) |
بنا به نوشته تذكره نویسان، بعضی از شاعران آذربایجان تحصیلات ادبی خود را نزد خاقانی گذراندهاند. مجیرالدین بیلقانی از آن دسته است. وی اكثر قصایدش را به اقتفای خاقانی سروده است و تأثیر خاقانی در سرودههای وی نمودی انكارناپذیر دارد. اما مجیر هرگز نمیتواند در خلق معانی دقیق و بدیع (حتی در تقلید) به پای استادش برسد، او به مفردات و تركیبات پارسی چیرگی چندانی ندارد و اشعارش نسبت به خاقانی زبانی سادهتر دارد. سادگی زبان شعرهای مجیر را نمیتوان با سادگی و روانی زبان فلكی شروانی همسان شمرد. چه آنكه فلكی از طبعی نكتهسنج و خیالی لطیف و ظریف، مایهور بود و گرایش وی به شعری شیوا و روان، نه از روی ضعف و ناتوانی، بلكه نتیجه انس و الفت خاص او با شعر غنایی و تغزلی بود. دیگر شاعر بزرگ این دوره حكیم نظامی گنجوی است، كه منتقدان وی را از اركان شعر فارسی دانستهاند. وی علاوه بر دیوان اشعار، "خمسه" گرانبهاترین آثار ادبی جهان را آفریده است. خمسه نظامی را میتوان نقطه عطفی در تاریخ داستانسرایی فارسی شمرد.
پینوشت ها:
1- نفیسی، س. تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تهران: كتابفروشی فروغی، 1344، ص 19
2- صفا، ذ.تاریخ ادبیان ایران. تهران: ققنوس، 1368، ج 1،ص 94
3- نفیسی،س. تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی. (مذكور)
4- عوفی، م . لباب الالباب (به سعی ادوارد براون). تهران: فخررازی. 1361. ص 314.
5- صفا. ذ. تاریخ ادبیان ایران. تهران: ققنوس، 1368، ج 1، ص 151
6- صفا. ذ. تاریخ ادبیات ایران (مذكور)، ج 1 ص 207
7- گزیده اشعار خاقانی شروانی (به كوشش دكتر سجادی). تهران: كتابهای جیبی، 1370، ص 380
8- گزیده اشعار خاقانی شروانی (مذكور). ص 384
به نقل از مجله الفبا